مهرداد فرزند مهر - طلوع مهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بازدید امروز: 6 کل بازدیدها: 182000
مهرداد فرزند مهر - طلوع مهر
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من | | Music weblog | || اشتراک در خبرنامه ||   || درباره من || مهرداد فرزند مهر - طلوع  مهر
مهرداد فرزند مهر
منم آن عاشق سرمست گریزون که به هر سو که گریزم رخ چون ماه تو بینم ...

|| لوگوی وبلاگ من || مهرداد فرزند مهر - طلوع  مهر

|| لینک دوستان من || بر بساط نکته دانان...
بشنو این نی چون حکایت می کند
حسام سرا
چفیه
اجازه هست؟
هالی
تا دوباره بیایی من هم عاشق خواهم شد
آگاه من
افلاکیان
ساربان
شب مهتابی
شاهد
مهدی نامه
نگاهم برای تو
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
مهتاب روشن
از یک روحانی
ناقوس مستان
تا..............شقایق
بوی سیب
بانوی دشت رویا
بازی بزرگان
پرستوی مهاجر
عشق ملکوتی
زمستون
اسرار موفقیت
بسیار سفر می باید تا پخته شود خامی
غم غریبی
قصه هبوط
ادبی
فراموشت نکردم من فراموشت نخواهم کرد
غزلک
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
سهراب سپهری را فراموش نکنیم
خنده بازار
باران الهام بخش
خزان مهر
رویای شما
خورشید مهر
هستی
شب بی ستاره
شعر
زخم نهان
دختری از جنس کویر
فریاد سنتوریست
در هم پیچیده
روبوسی
متولد ماه مهر
ملکه ذهن
ابرای پاییزی
پرستوهای عاشق
باران پاییزی
نوشته های من
تو را من چشم در راهم
آبی
پرستوی افق
زندگی..نفرت.مرگ
هنوزم دوست دارم
عشق
وارونا
حرفای یه دختر غمگین
دادگاه عشق
ناز پری
شیرین ترین وبلاگ
آوای عشق
عمریست تنهایم و در تنهایی نیز تنهایم
دل به تو دادم
عشق اهوازی
پاییز
فقیه
پاییزان
خروس بی محل
یادم باشد زنده ام
i love you
دکتر جکول
بی بهانه با تو ماندن
ساده دل
خدای من تو هستی
دختر دوست داشتنی
حرفهای من و ما
بهانه ها
شرح پریشانی....غم پنهانی
دختر آسمانی تنها
با همیم تا آخرش
ایوار
یار مهدی
دردهای من و ما
نشان عشق
بی تو مهتاب شبی
قلب شکسته
متولد ماه عقرب
راز قلم
خاکستر پروانه
عطش زار
عشق و زندگی دوباره
تلاش معکوس
اینک از حال به آینده پلی باید زد
پرواز رهگذر
حرف چاه
....بهتره به قلبامون دروغ نگیم
آزاد از قید عشق
فرشته خیال
از نفس افتاده
همیشه در قلب منی
شبانه ها و عاشقانه ها
آسمان سنگ فرش نا تمام
میلاد0511
من از مصاحبت با آفتاب می آیم کجاست سایه؟
درد مشترک
دل دیوانه
تو در قلب منی...تو در وجود منی...
آرش (من از یادها رفته ام !)
دکتر شیطون
زبون درازی
مژده
سعیده
دل نوشته صورتی
ستاره های سیاه
عشق یعنی زندگی
مبین
بیا برگرد به خونه
گمشده در خطوط
(رویای لبخند)به نام تکسوار آسمونها
نارکند
نارسیس
کنج دنج
کوچه عشق
مثل زندگی
تپولک و جی جی
یا صاحب العصر و الزمان
دختری عاشق
دفترچه یادداشت

|| لوگوی دوستان من ||













|| اوقات شرعی ||


|| مطالب بایگانی شده || شهریور85
مهر 85
آبان85
آذر 85
دی 85
بهمن 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
پاییز 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386

|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
چگونه فراموش کنم تو را
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(پنج شنبه 86/5/18 ساعت 8:41 عصر)

چگونه فراموش کنم تو را که از خرابه های بی کسی به قصر سپید عشق هدایتم کردی.

 

عاشقی بی قرار و یاری با وفا برای خویش ساختی.آهو بره ای شدی که دوستی گرگ را پذیرفتی.و برای اشکهای او شانه هایت را ارزانی داشتی.و با صداقت عاشقانه ات دلش را به دست آوردی.چگونه فراموش کنم تو را که سالها در خیالم سایه ات را می دیدم.و طپش قلبت را حس می کردم.و به جستجوی یافتنت به درگاه پروردگارم دعا می کردم که خدایا پس کی او را خواهم یافت.

 

چگونه فراموش کنم تورا که همزمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردم.برایم تمامی اسمها بیگانه شده اند و همه خاطرات مرده اند.دستم را به تو می دهم قلبم را به تو می دهم فکرم را نیز به تو می دهم .بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و شانه هایم که نپرس دیگر با من غریبه اند و تمامی لحظات تورا می خواهند و برای عطر نفسهایت دلتنگی می کنند.

 

چگونه فراموش کنم تورا که قلم سبز را به تو هدیه کردم که حتی نوشته هایت همرنگ نوشته هایم باشد.پیشترها سبز را نمی شناختم بهتر بگویم با سبز رفاقتی نداشتم.سبز را با تو شناختم و دلم می خواهد با یاد تو همیشه سبز بنویسم .دلت را به من بده فکرت را به من بده سرت را روی شانه هایم بگذار.و بگذار عطر کلمات را میان هم قسمت کنیم  و زندگی را آینده را امید را عشق را و مهمتر از همه آرامش را با هم تجربه کنیم و جاودانه شویم...

 

 

 

 

 

 

پ ن 1:عید مبعث رو پیشاپیش به همه تبریک می گم.

پ ن 2 :باید تشکر کنم از همه دوستانی که در مدت غیبت من باز هم سر زدن و منو تنهام نگذاشتن.

د ن :برای من که در جهان بجز خزان ندیده ام......................بهشت آرزوی تو بوی بهار می دهد...



نظرات دیگران ( ) اجتماعی

دو مطلب با یک عنوان
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(چهارشنبه 86/5/3 ساعت 2:22 صبح)

1.بزرگی می گفت که وقتی دنیا داره به آخر می رسه و از انسانیت فاصله می گیریم این راه خطایی که انسان می ره بالاخره یه جوابی داره...!!!؟

اینجا دونظر هست .گروه اول می گن :دنیا در این زمان می سوزه.در آتش کبر و حسد و فساد و تباهی......و اتش گناه...

اما عده ای می گن دنیا دچار جمود می شه.سرما همه جا رو فرا می گیره.تاریکی و یخبندان.به قول مردم عوام یخ شدیم.حتی یک لبخند کوچیک رو هم از هم دریغ می کنیم.کم کم داریم احساس رو فراموش می کنیم مخصوصا توی شهرای بزرگ که دیگه به کل داریم خیلی چیزارو از یاد می بریم.فکر می کنم دوستایی که تهران زندگی می کنن حرفای منو بهتر درک می کنن.واقعا چقدر وقت می ذاریم به دیگران کمک کنیم؟ به بزرگترا و فامیل و دوست و آشنا سر بزنیم؟ حالا گیرم اینا هیچی چقدر وقت واسه محبت به خونوادمون می ذاریم؟ مثلا محبت خلاصه شده در اینکه یه پدر از صبح تا شب دنبال پول در اوردن باشه تا بچش احساس راحتی کنه و از این قبیل....

شدیم مثل یه ماشین یه ماشین یا یه آدم کوکی و دیگه واسه احساس وقت نداریم.توی چهره ها پر از اخم و انقباض.دریغ از یک لبخند و انبساط خاطر.راحت بگم از خودمون از فطرتمون دور شدیم .ازانسان دور شدیم.از انسان واقعی بودن.....

از آن چو شمع سحر درزوال خویشتنم.....که هم وبال کسان هم وبال خویشتنم

ز دست غیر چه جای شکایتست مرا.....که همچو سایه خود پایمال خویشتنم

ز سال و ماه عزیزان خبر چه می پرسی....مرا که بی خبر از ماه و سال خویشتنم...

 

حالا نظر شما چیه دنیارو گرما و اتش فراگرفته یا سرما؟

 

 

 

2.چند وقت پیش یکی از دوستای خوب وبلاگی منو به یه بازی دعوت کرد .البته منو و تعدادی از دوستای دیگه.که تا الان نشد اون موضوعی رو که خواسته بود توی وبلاگ مطرح کنم.با معذرت خواهی از دوست عزیزم راوی پاییز الان موضوع رو مطرح می کنم.

شما اگر یه تکه ابر داشتین باش چیکار می کردین؟

 

 

 

 

پ ن 1 : پیشاپیش میلاد حضرت علی (ع) رو تبریک می گم .کسی که یک انسان واقعی بود.موضوع بالا رو در این وقت مطرح کردم تا مقایسه ای باشه بین ماو ایشون که مظهر انسان کامل هستن.

پ ن 2 : من مدتی رو به دلیل مسافرت نمی تونم به وبلاگ دوستان سر بزنم که پیشاپیش عذرخواهی می کنم.

د ن :دقیقا نمی دونم اگر یه تکه ابر داشتم باش چیکار می کردم اما دوستی می گفت: حداقل ابرا وقتی دلشون می گیره می زنن زیر گریه اما ما آدما......!!؟

 

 

 

 

 

 



نظرات دیگران ( ) داستان کوتاه

معلم شهید (3)
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(جمعه 86/4/22 ساعت 11:55 عصر)

اینم مطلب آخر در مورد دکتر.شاید فرصت دیگه یا 29 خرداد دیگه ای بیاد تا از ایشون بگم.

در دو مطلب قبل دوستان نظرات خوبی دادن.لازم که بعضی چیزارو بگم.اول اینکه ایشون هم مثل هر انسان دیگه ای حتما ایرادات و اشتباهاتی داشته.اما حرف من این که ایشون مظلوم واقع شده  هم از طرفداراش ضربه می خوره هم از دشمناش.از طرفی متاسفانه افکار و حرفای ایشون و اهدافی که در سر داشت داره به بیراهه می ره .یعنی اینکه ایشون می خواست آگاهی بده اما الآن ما از جملاتش در کارت پستالهای عاشقانه استفاده می کنیم.و افکار ایشون داره به شدت عامیانه می شه که این اصلا خوب نیست......

شهید چمران خیلی زیبا از دکتر می گه:((ای علی تو جامعه ایران را به لرزه در آوردی.تو تشیع حقیقی را به مردم معرفی نمودی تو لذت شهادت را به شیعیان حسین(ع) چشاندی.تو مجسمه جمود تعصب و سکوت را شکستی تو خداوندان زر و زور و تزویر را رسوا کردی.تو ای شمع زیبای من چه خوب سوختی و چه زیبا نور تاباندی و چه با شکوه هستی خود را در قربانگاه عشق فدای حق کردی.ای علی یاد تو و نام تو گفته های تو وافکار تو همه برای من نوعی نماز است که مرا به خدا نزدیکتر می کنند...)).

فکر می کنم در پایان بهترین حرف همون دعایی باشه که دکتر برای جامعش می کنه: ای خداوند به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به دینداران ما دین و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب وبه زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به خفتگان ما بیداری و به دینداران ما اراده و به نشستگان ما قیام و به خاموشان ما فریاد و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به مبلغان ما حقیقت و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به فرقه های ما وحدت و به مردم ما خودآگاهی و به همه ملت ما همت تسلیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش.........

 (( و شما ای گوشهایی که تنها گفتنهای کلمه دار را می شنوید .پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت. و شما ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت. و شما ای کسانی که هرگاه حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم......پس از این مرا کمتر خواهید دید...)).

                                                 

                                                                                       

 

د ن 1 :امروز 22 تیر بود .14 سال گذشت  مثل برق و باد.دیگه بین ما نیستی اما من فراموشت نمی کنم.آخه تو تنها مادر بزرگم نبودی .پدرم بودی مادرم بودی مهمتر از همه بهترین دوست  زمینی من بودی...

د ل 2 :وقتی می یای صدای پات از همه جاده ها می یاد...انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا می یاد.....

 

 



نظرات دیگران ( ) اجتماعی

معلم شهید (2)
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(پنج شنبه 86/4/14 ساعت 9:13 عصر)

قرار بود در این پست هم از دکتر شریعتی بگم.پس با مطلبی از ایشون شروع می کنم.

((من در حالی که همه بودنم به یک نگریستن مطلق بدل شده است چشم در قلب مذاب خورشید دوخته ام و همچون شمع که در گریستن خویش قطره قطره می میرد من در این نگریستن خویش ذوب می شوم و محو می شوم و پایان می گیرم.......))

 

در حال خوندن نظرات افراد مختلف درباره دکتر بودم که یه نظر جالب دیدم.که عینا ذکر می کنم.

دکتر محمد مولوی:من اهل مشهد هستم و دکتر علی شریعتی را از کودکی می شناسم من مدرسه شاهرضا بودم و علی مدرسه فردوسی ولی در کانون نشر حقایق با هم بودیم .در فرانسه هم جلسه مفصلی داشتیم آقای ژان پل سارتر هم در این جلسه بود .جلسه زیرزمینی برای مبارزات الجزایر بود و در همین جلسه ژان پل سارتر از من پرسید :تو این علی را می شناسی ؟ گفتم بله.

گفت :(( او ستاره ای است که از شرق طلوع خواهد کرد)).در آن زمان ما نه تنها به علی آنچنان اهمیت نمی دادیم بلکه اختلاف نظر هم داشتیم .ما اصلا انتظار نداشتیم علی این بشود.ولی ژان پل سارتر این حرف را زد......

من بعد از جلسه حرف سارتر را به علی گفتم علی با همان لهجه مشهدی خودمان گفت :اون از کجا مرا می شناسد .این حرف مفت چیه که می زند.

اما حرف سارتر در من خیلی اثر کرد و گفتم که او شخصیتی نیست که بی خود چیزی را بگوید .بعد از اینکه علی آمد به ایران روشن شد تشخیص او نه تنها درست بود درست تر هم از آب در آمد !!!

 

 

 

 

پ ن : مطلب بعد باز هم درباره استاد خواهد بود.   

د ن : یا رب سببی ساز که یارم بسلامت.......باز آید و برهاندم از بند ملامت

       خاک ره آن یار سفر کرده بیارید....تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت...

 

                                              

 

                                             

                                              



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

معلم شهید(1)
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(دوشنبه 86/4/11 ساعت 12:44 صبح)

29 خرداد هر سال من رو به یاد کسی می ندازه.((دکتر علی شریعتی)).

می خواستم در اون تاریخ از دکتر بگم اما همزمان شد با شهادت خانم فاطمه زهرا (س).پس  حالا از ایشون می گم چون فکر می کنم گفتن از امثال این معلم زمان خاصی و مکان خاصی نمی خواد.بهتر از زبان خودش باهاش آشنا بشیم:

((در باغ بی برگی زادم و در ثروت فقر غنی گشتم.و از چشمه های ایمان سیراب شدم .و در هوای دوست داشتن دم زدم.و در آرزوی آزادی سر برداشتم.و در بالای غرور قامت کشیدم. و از دانش طعامم دادند.و از شعر شرابم نوشاندند.و از مهر نوازشم کردند.و حقیقت دینم شد و راه رفتنم . و خیر حیاتم شد و کار  ماندنم .و زیبایی عشقم شد و بهانه زیستنم.))

30 سال گذشت.زمان کمی نیست .غبار فراموشی می تونه روی هر چیزی بشینه.اما انگاری که حرفای دکتر تازست .مثل اینکه بحث همین امروز.و هنوز با شور و شوق از تفکرات دکتر صحبت می شه اما از طرفی روی دیگه سکه تنهایی و مظلومیت دکتر.

پس باید بگم 30 سال تنهایی........           

این معلم .این شمع سوزان جامعه ایران در بین 2 گروه محاصره شده.که هر گروه به نوعی به نظرات تفکرات و  عقایدش می تازن.و با تمام توان ایشون رو می کوبن.عده ای به اصطلاح روشنفکر در حرفاشون اینگونه حمله می کنن:

((شریعتی مخالف آزادی بود)) و ((شریعتی با دموکراسی به هیچ وجه سر سازش نداشت)) و ((او ریشه و پایه تمام این انحصار طلبی هاست))و .........

گروه بعد متحجران و دشمنان دیرین دکتر که می گن:

شریعتی با آزادی به دین ضربه زد.....

اون رو همه دوستان و دشمنان می کوبن و چه پز دلچسبی می شه این به شریعتی تاختن و چرا که نه هم مصونیت آور و هم پز روشنفکری.......

اما به دور از این هیاهو مخاطبان و طرفدارای ایشون باز هم دانشجوها و جوانان هستن.

                                             

 

 

 

 

پ.ن.1:این موضوع در چند پست آینده هم ادامه داره.

پ.ن.2:دلم می خواست این پست دل نوشت باشه اما دیدم در این ایام خیلی خوب که درباره دکتر مطلب بنویسم.

 

                                                       

 

 

                                                     

                                               

                                                 

 

 

 



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

اگر تو نباشی
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(دوشنبه 86/3/28 ساعت 3:54 صبح)

    در فهرست نام های محبوب ما                                                   

که درگیر زمین مانده ایم                                                      

   که از آفتاب دور مانده ایم                                                      
  
       که تقدیرمان                                                              

به تاریکی می زند                                                          

در فقدان روشنایی تو                                                        

                        خانمی که شما باشید                                                       

ما در نیمه تاریک جهان                                                         
                               
درگیر بن بست های بی انتهای زمین مانده ایم                                         

                                                                  درگیر قانون تلخ زیستن در سایه                                                  

و اگر حضور تو در حوالی ما نباشد                                               
               
و اگر یادآوری نام تو                                                        

و تکرار حضور تو در روزگارمان نباشد                                               
   
        سخت خواهد گذشت                                                       
                                        
           خانمی که رنگ آبی تان چشم آسمان را می سوزاند

 

 

 

من ما و همه به تو نیاز داریم.پس ای مهربان همانطور که تا کنون بوده ای اکنون نیز وجود و حضورت را از ما دریغ مدار.....

 

                                                       مهرداد

 

 


       



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

مرغ دل
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(یکشنبه 86/3/13 ساعت 7:20 عصر)

 

مرغ دل پر می زند تا زین قفس خارج شود       

جان بجان آمد توانش تا دمی مجنون شود

کس نداند حال این پروانه دلسوخته         

در بر شمع وجود دوست آخر چون شود

رهروان بستند بار و بر شدند از این دیار      

بازمانده در خم این کوچه دل پرخون شود

راز بگشا پرده بردار از رخ زیبای خویش        

کز غم دیدار رویت دیده چون جیحون شود

ساقی از لب تشنگان بازمانده یاد کن       

ساغرت لبریز گردد مستیت افزون شود

گر ببارد ابر رحمت باده روزی جای آب

دشتها سرمست گردد چهره ها گلگون شود

 

 

 

 

مهرداد



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

تفاوت
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(یکشنبه 86/2/30 ساعت 7:55 عصر)

چند وقت پیش توی تاکسی نشسته بودم .اقای راننده هم صدای رادیو رو اینقدر زیاد کرده بود و گوش می داد که برای من و سایر مسافرا این توفیق اجباری پیش اومد که به برنامه دقت کنیم.

گزارشگر برنامه یه یکی از روستاهای دور افتاده رفته بود و با دانش آموزا مصاحبه می کرد .دانش آموزا از علاقشون به درس و مدرسه می گفتن و خیلی خوشحال بودن که می تونن درس بخونن تا اینجاش عادی بود اما نکته جالب اینجاست که گزارشگر پرسید که فاصله خونه تا مدرسه چقدره؟ و یکی از دانش آموزا گفت روزانه 2 ساعت و نیم پای پیاده راه می یایم تا برسیم و همین مسیر رو هم به همین طریق باید برگردیم.............

بعد یه گزارش از یکی از مناطق تهران پخش شد یه عده پسر و دختر دانش آموز به شدت ناراضی بودن که چرا هر روز مدت زیادی رو در سرویس مدرسه و در فاصله خونه تا مدرسه طی می کنن و حسابی گله می کردن ......

یادم می یاد تو همون مصاحبه پدر یکی از همین دانش آموزای شهری می گفت که باید به بچش التماس کنه و نازش رو بکشه تا این شاخ شمشاد تشریف ببرن مدرسه.....

خوب قضاوت رو می گذارم به عهده شما .فقط این رو هم در نظر داشته باشید که اون روستایی می گفت وقتی که هوا خوب و وضع جاده مساعد باشه 2 ساعت و نیم در راهیم در شرایط بد که خیلی بیشتر.

 

(بابت چند روز غیبتم معذرت می خوام و از همه دوستانی که سر زدن و من رو فراموش نکردن متشکرم و بازم عذر می خوام که تو این مدت نتونستم به وبلاگهای خوبتون سر بزنم .)

 

                                                             مهرداد



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

حالا که تو هستی..
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(سه شنبه 86/2/11 ساعت 12:53 عصر)

حالا که لب بر جام باده وجود تو نهاده ام حالا که پیشانی پریده رنگ خویش را در میان دستان پر مهر تو می بینم

حالا که عطر دل انگیز روح تو را در میان سایه های پنهان می بویم حالا که یاد سخنان تو هستم که بارها از راز نهانت به من خبر دادندحالا که گاه گریان و گاه خندان لب بر لب و چشم بر چشم من نهاده ای.

حالا که بر خانه دلم فروغی درخشان از ستاره چشم تو تافته حالا که برگ گلی از گلبن تو در چشمه زندگانی من فرو افتاده .....حالا دیگر می توانم......

دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد                جان را سپر تیر بلا خواهم کرد

عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام             امروز به خون دل قضا خواهم کرد

حالا دیگر می توانم به سالهای گذران عمر بگویم :بگذرید باز هم بگذرید زیرا دیگر مرا از پیری هراسی نیست.

 

بگذرید و گلهای نا پایدار خویش را برای خود نگاه دارید زیرا من در کشتزار روح خود گلی دارم که هیچ کس را یارای چیدن آن نیست.

حالا دیگر می توانم به سالهای عمر بگویم اگر شما خاکستر زیاد دارید تا آتشها را خاموش کنید من آتشی فزونتر از خاکستر شما دارم .اگر شما فراموشی با خود همراه میاورید من در دل خود عشقی نیرومندتر از فراموشی شما ذخیره کرده ام.......................

 

                                            من از آن روز که گرفتار توام آزادم...

 

 

(دوستان عزیز من تقریبا 10 روز نیستم پس اگر نتونستم به وبلاگهای خوبتون سر بزنم پیشاپیش عذر می خوام)

 

                                                                     مهرداد



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

جنون
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(یکشنبه 86/2/2 ساعت 1:34 صبح)

درین تنهایی که خواب از چشمان ربوده است

به تو می اندیشم

می دانی اگر دوست داشتن تو کار اشتباهی است

پس قلبم به من اجازه نمیدهد کار درستی انجام دهم

چرا که در تو غرق شده ام

و هرگز بدون تو در کنارم نجات نخواهم یافت

من همه وجودم را نثار می کنم

تا تنها یک شب دیگر در کنار تو باشم

تمام زندگی ام را به خطر می اندازم

تا تورا یکبار دیگر در کنارم حس کنم

چرا که قادر نیستم

تنها با خاطره سرودمان زندگی کنم

من همه وجودم را در راه عشق تو فدا می کنم

محبوبم

می توانی مرا حس کنی و تصور کنی که من

به چشمانت خیره شده ام؟

تورا به روشنی می بینم

زنده و جاوید در ذهنم جا گرفته ای

با اینحال همچون ستاره بخت من

از من دور هستی

من همه وجودم را نثار  می کنم...

تمام زندگی ام را به خطر می اندازم...

...

 

 

 

اگرچه راه سخت و طولانی باشد

تا پایان می روم...

 

مهرداد

 

 

 

 

 



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

<      1   2   3   4   5   >>   >