مهرداد فرزند مهر - طلوع مهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بازدید امروز: 23 کل بازدیدها: 181992
مهرداد فرزند مهر - طلوع مهر
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من | | Music weblog | || اشتراک در خبرنامه ||   || درباره من || مهرداد فرزند مهر - طلوع  مهر
مهرداد فرزند مهر
منم آن عاشق سرمست گریزون که به هر سو که گریزم رخ چون ماه تو بینم ...

|| لوگوی وبلاگ من || مهرداد فرزند مهر - طلوع  مهر

|| لینک دوستان من || بر بساط نکته دانان...
بشنو این نی چون حکایت می کند
حسام سرا
چفیه
اجازه هست؟
هالی
تا دوباره بیایی من هم عاشق خواهم شد
آگاه من
افلاکیان
ساربان
شب مهتابی
شاهد
مهدی نامه
نگاهم برای تو
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
مهتاب روشن
از یک روحانی
ناقوس مستان
تا..............شقایق
بوی سیب
بانوی دشت رویا
بازی بزرگان
پرستوی مهاجر
عشق ملکوتی
زمستون
اسرار موفقیت
بسیار سفر می باید تا پخته شود خامی
غم غریبی
قصه هبوط
ادبی
فراموشت نکردم من فراموشت نخواهم کرد
غزلک
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
سهراب سپهری را فراموش نکنیم
خنده بازار
باران الهام بخش
خزان مهر
رویای شما
خورشید مهر
هستی
شب بی ستاره
شعر
زخم نهان
دختری از جنس کویر
فریاد سنتوریست
در هم پیچیده
روبوسی
متولد ماه مهر
ملکه ذهن
ابرای پاییزی
پرستوهای عاشق
باران پاییزی
نوشته های من
تو را من چشم در راهم
آبی
پرستوی افق
زندگی..نفرت.مرگ
هنوزم دوست دارم
عشق
وارونا
حرفای یه دختر غمگین
دادگاه عشق
ناز پری
شیرین ترین وبلاگ
آوای عشق
عمریست تنهایم و در تنهایی نیز تنهایم
دل به تو دادم
عشق اهوازی
پاییز
فقیه
پاییزان
خروس بی محل
یادم باشد زنده ام
i love you
دکتر جکول
بی بهانه با تو ماندن
ساده دل
خدای من تو هستی
دختر دوست داشتنی
حرفهای من و ما
بهانه ها
شرح پریشانی....غم پنهانی
دختر آسمانی تنها
با همیم تا آخرش
ایوار
یار مهدی
دردهای من و ما
نشان عشق
بی تو مهتاب شبی
قلب شکسته
متولد ماه عقرب
راز قلم
خاکستر پروانه
عطش زار
عشق و زندگی دوباره
تلاش معکوس
اینک از حال به آینده پلی باید زد
پرواز رهگذر
حرف چاه
....بهتره به قلبامون دروغ نگیم
آزاد از قید عشق
فرشته خیال
از نفس افتاده
همیشه در قلب منی
شبانه ها و عاشقانه ها
آسمان سنگ فرش نا تمام
میلاد0511
من از مصاحبت با آفتاب می آیم کجاست سایه؟
درد مشترک
دل دیوانه
تو در قلب منی...تو در وجود منی...
آرش (من از یادها رفته ام !)
دکتر شیطون
زبون درازی
مژده
سعیده
دل نوشته صورتی
ستاره های سیاه
عشق یعنی زندگی
مبین
بیا برگرد به خونه
گمشده در خطوط
(رویای لبخند)به نام تکسوار آسمونها
نارکند
نارسیس
کنج دنج
کوچه عشق
مثل زندگی
تپولک و جی جی
یا صاحب العصر و الزمان
دختری عاشق
دفترچه یادداشت

|| لوگوی دوستان من ||













|| اوقات شرعی ||


|| مطالب بایگانی شده || شهریور85
مهر 85
آبان85
آذر 85
دی 85
بهمن 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
پاییز 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386

|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
شروعی دیگر
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(چهارشنبه 87/7/10 ساعت 2:38 عصر)

1:همیشه خودم به دوستای وبلاگی می گفتم که هیچ وقت نوشتن رو کنار نگذارید ،آدم در بدترین وضع که باشه می تونه به نوشتن پناه ببره اما خودم در اوج مشکلاتی که در این مدت داشتم ...این مدت خیلی سخت گذشت از مشکلات جسمی و بیماری گرفته تا مسائل روحی و مشکلات دیگه اما با همه ی اینا نباید نوشتن رو می ذاشتم کنار.

می گن هروقت ماهی رو از آب بگیری تازست،پس می خوام دوباره شروع کنم.من لطف دوستای عزیزی رو که این مدت مرتبا جویای حالم بودن فراموش نمی کنم.

 

2:کسی از بارون خبر داره:

دلم واسه بارون ،واسه قدم زدن زیر بارون ،واسه طراوت و بوی تازگی بعد از بارون تنگ شده...حتما پاییزی ها و کسایی که عاشق بارون هستن،عاشق فصل قشنگ پاییزهستن می فهمن که من چی می گم.به شما رسیدن پاییز رو تبریک می گم...

 

 

 

 

پ ن 1 :حالا که بازم شروع کردم بازم بم سر بزنید و تنهام نذارید.

د ن 1: دلم واسه اینجا،پارسی بلاگ،دوستای خوبم و همه محبتا و مطالب خوبتون تنگ شده بود.



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

آرزو
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(شنبه 87/1/17 ساعت 12:32 صبح)

حتما شنیدین که می گن :آرزو بر جوانان عیب نیست.یک سال دیگه گذشت و سال جدید اومد.
در این سال جدید من هم بک آرزوهایی دارم:
امیدوارم هیچ دروغی نشنوم و صداقت پیشه ی همه مردم بشه.
امیدوارم همه جا صلح باشه و از جنگ و درگیری و خشونت خبری نباشه و حتی اختلاف سلایق رو با گفتگو و همینطور احترام به سلایق دیگران حل کنیم.
امیدوارم محبت باشه عشق باشه دلسوزی باشه انسانیت باشه اما همین عشق و دوست داشتن دروغی و وسیله ای نباشه برای رسیدن به منافع...
امیدوارم هر کسی به حق خودش قانع باشه.
امیدوارم امسال به حقیقت رحم کنیم و بخاطر مصلحت زیر پا نذاریمش...
امیدوارم هیچ کس مخصوصا جوونای کشورم به پوچی و یاس و نا امیدی نرسن و همه سرشار از امید باشن.
امیدوارم همه ی بیمارا شفا پیدا کنن.
امیدوارم ما ایرانیها تنبلی و از زیر کار در رفتن رو بذاریم کنار.
و امیدوارم..........

شما چه آرزوهایی دارید ؟

 

 

 

پ ن 1 :حرفای دیگه هم داشتم اما نمی خواستم مطلبم سیاسی بشه یا برداشت اشتباهی صورت بگیره.
د ن 1 : امیدوارم در این سال هرچی از خدا می خواین بتون بده.




نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

حرفهایی برای نگفتن
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(جمعه 86/12/10 ساعت 10:34 صبح)

 

 

حرفهایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی بودند و حرفهایی هست برای نگفتن

 

حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.حرفهایی شگفت زیبا و اهورایی همین

 

هایند و سرمایه ی ماورایی هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد.حرفهایی

 

 بیتاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های آتشند و کلماتش هر یک انفجاری را به بند کشیده اند

 

 

کلماتی که پاره های بودن آدمیند.اینان هماره در پی یافتن مخاطب خویشند اگر یافتند یافت می

 

شوندو در صمیم وجود او آرام می گیرند و اگر مخاطب خویش را نیافتند نیستند.و اگر او را گم

 

کردند روح را از درون به آتش می کشند و دمادم حریق های دهشتناک عذاب برمی افروزند.....

 

 

 

 

 

پ ن 1 :ممنون از دوستانی که در این مدت مرتب به من سر زدن.
د ن 1 : .....دیگه دلی نمونده که حرفی داشته باشه.

 












نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

رضایت معشوق
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(پنج شنبه 86/10/27 ساعت 2:37 عصر)

باز هم محرم شد و همه از حسین (ع) می گن.دلم می خواد دربارش حرف بزنم اما واقعا در این حد نیستم.اما چند مورد رو که به عقل محدود و ناقصم می رسه می گم.

یکی از مسائلی که ما کمتر بش توجه می کنیم این که ایشون تسلیم امر خدا بوده و در ضمن مهمتر اینکه رضایت کامل هم داشته.من و شمایی که یرای حسین عزاداری می کنیم و خودمون رو پیرو ایشون می دونیم چقدر تسلیم امر خدا هستیم ؟ چرا درک نمی کنیم که خدا همیشه خیر و مصلحت مارو می خواد؟

از حسین می شه خیلی حرف زد.اما صحبتهام رو با مطلبی از کسی که اصلا مسلمان نیست تمام می کنم.گاندی جمله ای به این مضمون داره:من هیچ چیزی جز درسهایی که از مکتب حسین گرفتم برای ملت هند به ارمغان نیاوردم.................

 

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در... این عشق چو مردید همه روح پذیرید


بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید... کزین خاک بر آیید سماوات بگیرید


بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید


که این نفس چو بندست و شما همچو امیرید...



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

جدایی
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(جمعه 86/9/23 ساعت 1:47 عصر)

دیروز بعد از ظهر از کنار تلویزیون رد می شدم که دیدم یکی از کارتونهای قدیمی در حال پخش.گوریل انگوری بود...بی اختیار ایستادم و نگاه کردم .بعد از اون هم یه کارتون قدیمی دیگه.کلا این برنامه پخش برنامه های درخواستی بود.ایناش خیلی مهم نبود مهم احساس من بود...برگشتم به سالها پیش.وقتی که در دوران کودکی سرخوش و بی غم بودم.خیلی چیزا ناخوداگاه یادم افتاد.لحظه به لحظه چیزای بیشتری یادم می افتاد...یاد اونایی که سالهای قبل پیش ما بودن و الان نیستن...یاد معصومیت از دست رفته ی دوران بچگی افتادم و......

می خوام اینجا این شعر رو تقدیم به شما کنم.شاید شنیده باشین اما الان که خیلی به احساس من نزدیک.تقدیم به همه ی اونهایی که روزی بودن و نیستن تقدیم به کسایی که گمشده ای دارن تقدیم به کسایی که از یارشون جدا افتادن و در نهایت تقدیم به همه ی ما آدمهایی که از انسانیت فاصله گرفتیم و جدا شدیم... :

اگه دستم به جدایی برسه.......اونو از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تموم آدما................از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون......با ستاره ها قیامت می کنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه....ماهو بین همه قسمت می کنم
وقتی گاهی منو دل تنها می شیم....حرفای نگفتنی رو می شه دید
می شه تو سکوت بین ما دوتا....خیلی از ندیدنیها رو شنید
قصه ی جدایی ما آدما....قصه ی دوری ماست از خودمون
قصه ی من و تو از لحظه ی عشق...قصه ی سادگی گم شدمون
اگه دستم به جدایی برسه..........

 

 



 

پ ن 1 : باز هم حسابی تاخیر داشتم.شرمنده ی تمام دوستان عزیزم هستم.مخصوصا کسایی که حتی در دوران نبود من هم بم سر زدن.

پ ن 2: اون آدمهای خوبی که در بین ما نیستن و این دنیا رو ترک کردن از ما جدا نشدن.در واقع این ما هستیم که از خودمون و فطرتمون جدا شدیم مایی که از انسانیت فاصله گرفتیم...مایی که تبدیل شدیم به ماشین...

د ن 1 :دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود...



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

جاده
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(یکشنبه 86/8/13 ساعت 3:57 عصر)

این مطلب کوتاه اما فکر می کنم خیلی حرف درش هست.

دیروز چیزی شنیدم که فکر می کنم خیلی درس توش هست پس اینجا ذکر می کنم تا دوستان هم استفاده کنن.کسی می گفت:این دنیا و کلا زندگی مثل یک جاده می مونه.اگر آدم بخواد که محو تماشا و دلبسته زیبایی های اون بشه و یا اینکه سختی های راه و مناظر بدش باعث سستی و نا امیدی یا ترس بشه....آدم دیگه نمی تونه به راهش ادامه بده.....

پس حواسمون باشه که باید به راه ادامه بدیم.زندگی بالا و پایین زیاد داره...

 

 

 پ ن 1 : اگر دوستان مطلبی دارن در مورد این پست یا چیزی که تکمیلش کنه در نظرات بگن خوشحال می شم.

د ن 1 : دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد.....جان را سپر تیر بلا خواهم کرد

عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام ..........امروز به خون دل قضا خواهم کرد......



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

قفس
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(چهارشنبه 86/7/25 ساعت 11:36 صبح)
مدتی قبل یه صحنه جالب دیدم .دوتا قفس کنار هم که در هر کدوم یه پرنده بود.در قفس ها باز شد یکی از این پرنده ها با عجله اومد بیرون و خوشحال از آزادی و رهایی پر زد و رفت اما اون یکی نه .یه نفر با دست گرفتش از قفس اوردش بیرون اما پرنده دوباره برگشت توی قفس...
 
وقتی خوب فکر می کنم می بینم که ما آدما شبیه این پرنده ها هستیم .عده ی خیلی کمی از ما می دونن که این دنیا جای موندن نیست یه جور زندانه یه جور قفس ... درش زندگی می کنن اما بش دل نمی بندن آلودش نمی شن.درش زندگی می کنن اما رام این دنیا نمی شن...
 
اما گروه دیگه که اکثر ماها رو شامل می شه .ماها اهلی دنیا می شیم...در واقع دنیا مارو رام رام می کنه...جالب اینجاست که حاضریم هر کاری بکنیم تا در این قفس باقی بمونیم.اصلا خودمون که زندانی دنیا هستیم سعی می کنیم لوازمش رو فراهم کنیم تا بیشتر  توش بمونیم.چی شده که دنیا مارو اهلی کرده؟ چرا کارهایی می کنیم که از آزادی در آینده ترس داشته باشیم.......؟
 
حالا که ماه رمضان تموم شده اگر چیزی به دست اوردیم باید سعی کنیم مفت از دستش ندیم.قرار نیست ما آدما فقط در این یک ماه چیزایی رو رعایت کنیم.اگر فساد جرم جنایت و... در ماه رمضان خیلی کمتر می شه پس چرا در باقی ایام سال اینجور نباشه؟
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
پ ن 1 : هیچ کس با زندگی در دنیا مخالف نیست اما چطور زندگی کردن مهمه.
د ن 1 : برای من که در جهان ندیده ام بجز خزان.......بهشت آرزوی تو بوی بهار می دهد...
 
 


نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

حقیقت
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(پنج شنبه 86/7/12 ساعت 11:13 صبح)

من و شما از علی(ع) زیاد شنیدیم.اما ایشون اینقدر عظمت داره و نکات مثبت در وجودش بوده که بعد از این همه سال هنوز هم  بعضی از موارد یا ناشناخته مونده یا اینکه کمتر مورد توجه قرار گرفته.من به موردی اشاره می کنم که از زبان شاگرد مکتب علی یعنی دکتر شریعتی شنیدم.مطلبی به این مظمون:

حتما می دونید که عمر قبل از مرگش یک شورای 6 نفره تشکیل داد تا خلیفه بعد رو انتخاب کنن.که در این شورا ابتدا قرار شد علی خلیفه بشه اما با شرایطی .حضرت یک شرط رو نپذیرفت و خلافت رو رد کرد.ایشون گفت که حاضر  نیست به روش شیخین یا همون 2 خلیفه قبل عمل کنه و طبق روش و اجتهاد خودش عمل می کنه.تا اینجارو همه می دونید اما چقدر به دلیل کار حضرت فکر کردیم؟ چقدر به نتایجش و ارزش این کار فکر و دقت کردیم؟چه عواقبی داشت؟

اگر ما به جای ایشون بودیم با یک دروغ مصلحتی سر وته قضیه رو هم می اوردیم و خلیفه می شدم.می گفتیم چشم اما بعد عمل نمی کردیم.اما علی حاضر به گفتن این دروغ نشد.حاضر نشد دروغ مصلحتی بگه...

اما فکر کنید به عواقبش:اگر علی خلیفه می شد دیگه معاویه و بنی امیه به هیچ پستی دست پیدا نمی کردن.به دلیل اینکه در زمان عثمان بود که بنی امیه قدرت گرفت.دیگه جنگ جملی نبود صفینی نبود نهروانی نبود.حسن (ع) مسموم نمی شد حسین (ع) اونطور مظلومانه در روز عاشورا.......و تا امام حسن عسکری شاید اینقدر زجر نمی کشیدن.یعنی حضرت در اون شورا با یه دروغ مصلحتی می تونست جلوی اینها رو بگیره.اما چرا این کارو نکرد؟

معلوم می شه حقیقت خیلی ارزش داره.معلوم می شه گفتن حقیقت از هر مصلحتی بیشتر به صلاح و مصلحت...و مصلحت گرایی مصیبتی که در حال حاضر گریبانگیر ماست.هر حقیقتی رو زیر پا می گذاریم به اسم مصلحت.ماهایی که اسم خودمون رو گذاشتیم پیروان علی در زندگی روزمره خودمون روزی هزار بار خلاف اونی که علی بود و از ما می خواد عمل می کنیم.

برای ایشون مراسم می گیریم اسمش رو همه جا به زیبایی می نویسیم اما عمل....

در شب قتل علی داد خدا قرآن را......ثقل قرآن عوض وزنه سنگین علی....

 

 

 

 

پ ن 1 :درست که یک روز از سالگرد شهادت حضرت می گذره اما از ایشون گفتن هیچ زمان و مکان خاصی نمی خواد.چون ما به این مطالب نیاز داریم و لحظه لحظه ی زندگی ایشون درس.

د ن 1: یک سال دیگه از عمرم گذشت.چقدر زود می گذره.مثل برق و باد .می گذره و می گذره اما هنوز اندر خم یک کوچه.....



نظرات دیگران ( ) داستان کوتاه

فصل پیوند من و تو
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(دوشنبه 86/7/2 ساعت 12:27 عصر)

.

 

بالاخره پاییز با همه ی زیبایی هاش از راه رسید.

شمارو نمی دونم اما به نظر من پاییز زیباترین فصل سال.حتی زیباتر از بهار ...شاید شنیدین که می گن:پاییز بهاریست که عاشق شده است...

بش میگن خزان .ممکن خزان درختان و گیاهان باشه اما بهار عشق و عاطفه و احساس.می گن خزان اما آدمای پاییزی اغلب پر از احساس هستن .در این چند سالی که به وبلاگهای مختلف سر می زنم دیدم که بیشترین قالب ها یه نشونه ای از پاییز دارن و اینکه خیلی از دوستایی که مطالب احساسی می نویسن یا زاده پاییزن یا علاقه مند به پاییز.جالب تر اینکه من ندیدم بین دوستان وبلاگی مثلا بهاری ها یا زمستونی ها گروه های خاصی داشته باشن یا به این عنوان به هم سر بزنن اما تو این مدتی که من شروع به نوشتن کردم هیچ وقت دوستای پاییزی من رو تنها نذاشتن و همه تعصب خاصی روی این عنوان دارن ((پاییز)).فصلی که خیلی از هنرمندا و شعرا درش به دنیا اومدن خلاصه بگم برعکس اسمش که خزان اما پاییزی ها سرشار از احساس هستن.(امیدوارم که به دوستای دیگه بر نخوره اونها هم می تونن از فصل مورد نظرشون دفاع کنن).پس می گم : فصل محبوب من خزان زیبای من تو بهاری ترین فصل قلبم هستی ...و مهر هم آغاز شد قشنگترین ماه سال .من که از مهر خیلی خاطره دارم.شاید باورتون نشه در زندگی فراز و نشیب زیاد داشتم هم خوشی هم ناخوشی اما حالا که فکر می کنم هیچ خاطره ی بدی در ماه مهر ندارم .همش اتفاقات و خاطرات خوب بوده.مخصوصا اینکه 2 سال قبل در ماه مهر خدا به من هدیه ای داد که واقعا بی نظیر و تا آخر عمر هم اگر شکر کنم بازم کم.تقویم رو می دیدم روز 8 مهر روز بزرگداشت مولاناست.شاعر که...اگر بگم عارف بهتر کسی که ذر حال حاضر دیوان شعرش پرفروش ترین کتاب در ایالات متحدست و افتخار ما ایرانیاست و هر وقت شعراش رو می خونم لذت می برم.

به همه ی پاییزی ها و مهر ماهی هاتبریک میگم فرا رسیدن این ایام رو.

الانم که چند سال ماه مهر همزمان می شه با ماه مهربانی خدای مهربون.ماه رمضان...دوست داشتم یه مطلبی درباره این ماه در وبلاگ داشته باشم تا اینکه  جایی چشمم به شعری از عطار افتاد که قسمتهاییش رو برای شما می نویسم.

ای در غرور نفس به سر برده روزگار                      برخیز و کار کن که کنون است وقت کار
ای دوست ماه روزه رسید و تو خفته ای                 آخر ز خواب غفلت دیرینه سر برآر
سالی دراز بوده ای اندر هوای خویش                    ماهی خدای را شو دست از هوا بدار
پنداشتی که چون نخوری روزه تو آنست                بسیار چیز هست جز این شرط روزه دار
هر عضو را بدان که به تحقیق روزه ای است            تا روزه تو روزه بود نزد کردگار........

 

 

 

 

 

پ ن 1 :بابت مدتی که نبودم از همه دوستان معذرت می خوام.خوب می دونم که من یا هر کسی که عده ای مخاطب داره در قبال اونها باید خودش رو مسئول بدونه و من بخاطر تاخیر و بی نظمی در کارم عذر می خوام.

پ ن 2 :برای من عجیب اما 10 روز بود می خواستم یه مطلب دیگه در وبلاگ بزنم هر وقت می خواستم بیام مشکلی پیش می اومد 2 بار هم که همش رو تایپ کردم اما وقتی ارسال مطلب رو می زدم سیستم قاطی می کرد.حس کردم که نباید اون مطلب رو بزنم و تفالی زدم و دیدم که.....به این دلیل بود که مطلب بالا رو زدم اما  مطلب اول چیز دیگه ای بود که از قرار دادنش در وبلاگ منصرف شدم.

د ل 1 : در این ماه عزیز من رو هم از دعا فراموش نکنید .



نظرات دیگران ( ) اجتماعی

یک سال بعد
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(سه شنبه 86/6/6 ساعت 9:55 عصر)

از آغاز گفتن سخت است  و ادامه راه سخت تر .


 

این اولین تجربه  من  در وبلاگ نویسی است .


 

سعی من این است که نوشته هایم بی غل و غش  باشد


 

بی تکلف یعنی حرف دل .


 

چون در پاییز چشم به جهان گشودم  یک قالب پاییز رو برای وبلاگم


 

انتخاب کردم  واز طرفی اکنون لحظه به لحظه به خزان نزدیکتر می شویم .


 

زاده پاییزم  "مهر ‍"


 

ولی دشت وجودم بهاری است .


 

آسمان دلم آبی و شکو فه های احساسم به بار نشسته است .


 

در دیار من گلهای نرگس در زمستان می روید  در اوج رخوت


 

و مردگی طبیعت .


 

گلی که خار ندارد زیباست و عطرش هر عابری را مست و مدهوش میکند .


 

 پاییز هم اینگونه است .


 

عجیب  است "مهر " عشق و احساس و مهربانی  در خزان ارزانی دنیا می شود .


 

اما  ‍" طلوع مهر "...


 

روزی میرسد که خورشید مهر طلوع می کند و تمام هستی  را فرا می گیرد .


 

شاید هم مهر مدتهاست طلوع کرده وچشمان ما از دیدنش عاجز است .


 

در آخر این آغاز امیدوارم این وبلاگ نظر دوستان  رو جلب کند .


 

خوشحال می شویم با حضور سبزتان و نظر های ارزشمندتان


 

کلبه حقیرانه ما را رونق ببخشید .


 

با امید موفقیت برای تک تک دوستان .

 

این نوشته اولین یادداشت من در وبلاگم بود.چقدر زود یک سال گذشت...

بله این وبلاگ یک ساله شد.در این مدت فراز و نشیب داشتم خوشی و نا خوشی.از طرفی می دونستم یکی از نشانه های وبلاگ موفق تداوم و نظم اونه از طرفی گاهی بنا به دلایل و مشکلاتی اصلا وقت نمی شد که به وبلاگ رسیدگی کنم.باید یه تشکر حسابی بکنم از همه دوستانی که از اول تشویقم کردن سر زدن نظر دادن انتقاد کردن ....همه اینها چراغ و راهنما و مایه امیدواری من برای ادامه راه شد و از همه تشکر می کنم.چه اونهایی که بازم سر می زنن و هستن چه اونهایی که دیگه نیستن.یک سال در این فضا زندگی کردم و خوشحالم.بین دوستان وبلاگی چیزایی هست که جاهای دیگه کمتر پیدا می شه.صداقت صمیمیت محبت کردن بدون هیچ چشمداشتی و اینکه اکثر دوستان وبلاگی یه جورایی دغدغه اجتماع و کشور و دنیاشون رو دارن و فقط به خودشون فکر نمی کنن.امیدوارم حالا خالا ها بتونم ادامه بدم و از شما هر روز چیزای تازه یی یاد بگیرم...

از طرفی خوشحالم که سالگرد تولد این وبلاگ همزمان شد با میلاد  منجی... وبلاگی که حتی اسمش با توجه به ظهور ایشون انتخاب شده .این رو به فال نیک می گیرم .از همون شروع کار این وبلاگ گفتم که قرار حرفام حرف دل باشه و اینکه امیدوارم روزی مهر طلوع کنه و سایش عالم گیر بشه.حالا مطلب سال قبلم رو واسه میلاد باز هم اینجا تکرار می کنم.

 

نگاه کن!


 

 شهر تاریکست.


 

 چراغی روشن نیست.


 

کسی امشب! به فکر صبح فردا نیست.


 

عشق مرده! صداقت سوخته! عاطفه پژمرده! ایمان گمشده! وجدان خوابیده.


 

 میشود شهر را نورانی کرد چراغی روشن کرد و به فکر صبح فردا بود


 

 عشق را دوباره زنده کرد عاطفه دوباره می روید   ........ 


 

   .همیشه شنیده بودم وقتی که همه جارو تاریکی و ضلمت میگیره تو می ایی.


 

دو شب قبل تو خونه بودم که یکدفعه برق قطع شد همه جا تاریک شد .


 

خوابم نمی برد از ساختمون زدم بیرون.وای باورتون نمیشه خیلی زیبا بود.


 

آره مهتاب رو می گم اون شب .شب 14 ماه شعبان بود


 

 شنیده بودم ماه شب 14 زیباست اما خب اینقدر


 

دچار روزمرگی و زندگی ماشینی شدیم که  به این مسایل دقت نمی کنیم.


 

از طرفی  بخاطر نیروی برق و این چراغها که نور مصنویی تولید میکنن


 

 از دیدن زیبایی و حقیقت ماه و ستاره ها محروم شدیم.


 

اون شب در اوج تاریکی به حقیقت و زیبایی  ماه پی بردم.


 

حالا بهتر می تونم تصور  کنم که تو وقتی که دنیا غرق


 

در تاریکی و ظلمت ظهور می کنی.


 

مثل گل نرگس که در زمستان سرد سر از خاک در میاره.

به امید آن روز...

بیاید همه واسه ظهورش دعا کنیم .خودش خواسته که دعا کنیم.می دونم که  برای میلادش جشن گرفتن زیبا و پسندیدست اما بهتر از اون اینه که ببینیم اون دوست داره ما چطور زندگی کنیم.دوست داره اعمال ما چی باشه.اصلا از نظر اون شیعه واقعی کیه.این کارا خیلی بیشتر خوشحالش می کنه.به امید روزی که مهر طلوع کنه و تمام عالم رو فرا بگیره. البته ظهور منجی فقط مختص ما شیعیان نیست همه ادیان و مذاهب و هر فردی در نهاد و فطرتش منتظر همچین کسی و همچین روزیه اما خدارو شکر که افتخارش مال ما شیعه هاست .مطمئنم چنین روزی می یاد و منتظرش هستم...

 

 

پ ن 1 :میلاد گل نرگس رو به همه دوستان تبریک می گم.

پ ن 2 :باز هم تشکر می کنم از همه دوستانی که در این 1 سال به من و این وبلاگ لطف داشتن و دارن.و خواهش من اینه که بازم سر بزنید و انتقاد کنیدتا بتونم ایرادات کارم رو برطرف کنم.

 

 


 




نظرات دیگران ( ) داستان کوتاه

<      1   2   3   4   5   >>   >