آبان85 - طلوع مهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بازدید امروز: 0 کل بازدیدها: 181924
آبان85 - طلوع مهر
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من | | Music weblog | || اشتراک در خبرنامه ||   || درباره من || آبان85 - طلوع  مهر
مهرداد فرزند مهر
منم آن عاشق سرمست گریزون که به هر سو که گریزم رخ چون ماه تو بینم ...

|| لوگوی وبلاگ من || آبان85 - طلوع  مهر

|| لینک دوستان من || بر بساط نکته دانان...
بشنو این نی چون حکایت می کند
حسام سرا
چفیه
اجازه هست؟
هالی
تا دوباره بیایی من هم عاشق خواهم شد
آگاه من
افلاکیان
ساربان
شب مهتابی
شاهد
مهدی نامه
نگاهم برای تو
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
مهتاب روشن
از یک روحانی
ناقوس مستان
تا..............شقایق
بوی سیب
بانوی دشت رویا
بازی بزرگان
پرستوی مهاجر
عشق ملکوتی
زمستون
اسرار موفقیت
بسیار سفر می باید تا پخته شود خامی
غم غریبی
قصه هبوط
ادبی
فراموشت نکردم من فراموشت نخواهم کرد
غزلک
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
سهراب سپهری را فراموش نکنیم
خنده بازار
باران الهام بخش
خزان مهر
رویای شما
خورشید مهر
هستی
شب بی ستاره
شعر
زخم نهان
دختری از جنس کویر
فریاد سنتوریست
در هم پیچیده
روبوسی
متولد ماه مهر
ملکه ذهن
ابرای پاییزی
پرستوهای عاشق
باران پاییزی
نوشته های من
تو را من چشم در راهم
آبی
پرستوی افق
زندگی..نفرت.مرگ
هنوزم دوست دارم
عشق
وارونا
حرفای یه دختر غمگین
دادگاه عشق
ناز پری
شیرین ترین وبلاگ
آوای عشق
عمریست تنهایم و در تنهایی نیز تنهایم
دل به تو دادم
عشق اهوازی
پاییز
فقیه
پاییزان
خروس بی محل
یادم باشد زنده ام
i love you
دکتر جکول
بی بهانه با تو ماندن
ساده دل
خدای من تو هستی
دختر دوست داشتنی
حرفهای من و ما
بهانه ها
شرح پریشانی....غم پنهانی
دختر آسمانی تنها
با همیم تا آخرش
ایوار
یار مهدی
دردهای من و ما
نشان عشق
بی تو مهتاب شبی
قلب شکسته
متولد ماه عقرب
راز قلم
خاکستر پروانه
عطش زار
عشق و زندگی دوباره
تلاش معکوس
اینک از حال به آینده پلی باید زد
پرواز رهگذر
حرف چاه
....بهتره به قلبامون دروغ نگیم
آزاد از قید عشق
فرشته خیال
از نفس افتاده
همیشه در قلب منی
شبانه ها و عاشقانه ها
آسمان سنگ فرش نا تمام
میلاد0511
من از مصاحبت با آفتاب می آیم کجاست سایه؟
درد مشترک
دل دیوانه
تو در قلب منی...تو در وجود منی...
آرش (من از یادها رفته ام !)
دکتر شیطون
زبون درازی
مژده
سعیده
دل نوشته صورتی
ستاره های سیاه
عشق یعنی زندگی
مبین
بیا برگرد به خونه
گمشده در خطوط
(رویای لبخند)به نام تکسوار آسمونها
نارکند
نارسیس
کنج دنج
کوچه عشق
مثل زندگی
تپولک و جی جی
یا صاحب العصر و الزمان
دختری عاشق
دفترچه یادداشت

|| لوگوی دوستان من ||













|| اوقات شرعی ||


|| مطالب بایگانی شده || شهریور85
مهر 85
آبان85
آذر 85
دی 85
بهمن 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
پاییز 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386

|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
در بهار سبز عاشق شدم...
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(چهارشنبه 85/8/24 ساعت 6:17 عصر)

در بهار سبز عاشق شدم

تا  برگ ریز پاییز

ولی اکنون

که برگها می پژمرند

چگونه می توان هنوز عاشق ماند ؟

قلب آدمی کوچک است

کوچکتر از آن که عشق و سر ما  وگرسنگی ،

با هم در آن جا بگیرد .

***

در روزهای آفتابی عاشق شدم

تا آخرین روزهای تابستان

ولی اکنون که بر فکها می درخشند

چگونه می توان هنوز عاشق بود ؟

نه،

راه عشق و رنج از هم جداست .

***

افسوس

دوستش داشتم ،

وهر گز باورم نمی شد

که این نیز ، مثل هر چیز دیگر

خواهد گذشت .

واز شیرینی عشق

تنها رایحه ای تلخ ،

در جان من باقی خواهد ماند ...

مهرانا

 



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

می دونم ترکم می کنی ...
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(سه شنبه 85/8/16 ساعت 10:14 صبح)

اگر ترکم کنی در این روز پاییزی.....

احتمالاخورشید را نیز با خود خواهی برد....

و تمامی پرندگانی را که در آسمان  پاییز پرواز می کردند...

هنگامی که عشقمان تازه بود و دلهایمان شاد...

وقتی روز جوان بود و شب طولانی....

ماه برای آواز پرنده ی شب از حرکت می ایستاد....

اگر ترکم کنی.....

اما اگر بمانی روزی برایت خواهم ساخت....

که مانند آن روزی نبوده و هرگز نخواهد بود....

بر خورشید قایق خواهیم راند ...

سوار بر باران خواهیم شد....

با درختان سخن خواهیم گفت و باد را خواهیم پرستید.......

آنگاه اگر ترکم کنی درک خواهم کرد....

تنها به اندازه ی پر کردن دستم برایم عشق باقی گذار......

اگر ترکم کنی که می دانم خواهی کرد....

دیگر به چیزی در جهان نمی شو د اعتمادکرد.....

تنها اتاقی خالی پر از فضای خالی....

مانند نگاه توخالی که بر صورتت می بینم...

حال که بر می گردی تا بروی می توانم به تو بگویم....

که تا  دیدار بعدی به آرامی جان خواهم داد...

اما اگر ترکم کنی اشک نخواهم ریخت......

برای آنکه دیگر در خداحافظی امید دیداری نیست....

به تو می گویم که تا دیدار بعد به  آرامی جان خواهم داد....

 طلوع اولین دیدار غروب شام آخر بود.....

سرانجام تو وعشقت  حدیث پشت و خنجر بود...

مهرداد

 



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها