مهر 85 - طلوع مهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بازدید امروز: 10 کل بازدیدها: 181919
مهر 85 - طلوع مهر
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من | | Music weblog | || اشتراک در خبرنامه ||   || درباره من || مهر 85 - طلوع  مهر
مهرداد فرزند مهر
منم آن عاشق سرمست گریزون که به هر سو که گریزم رخ چون ماه تو بینم ...

|| لوگوی وبلاگ من || مهر 85 - طلوع  مهر

|| لینک دوستان من || بر بساط نکته دانان...
بشنو این نی چون حکایت می کند
حسام سرا
چفیه
اجازه هست؟
هالی
تا دوباره بیایی من هم عاشق خواهم شد
آگاه من
افلاکیان
ساربان
شب مهتابی
شاهد
مهدی نامه
نگاهم برای تو
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
مهتاب روشن
از یک روحانی
ناقوس مستان
تا..............شقایق
بوی سیب
بانوی دشت رویا
بازی بزرگان
پرستوی مهاجر
عشق ملکوتی
زمستون
اسرار موفقیت
بسیار سفر می باید تا پخته شود خامی
غم غریبی
قصه هبوط
ادبی
فراموشت نکردم من فراموشت نخواهم کرد
غزلک
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
سهراب سپهری را فراموش نکنیم
خنده بازار
باران الهام بخش
خزان مهر
رویای شما
خورشید مهر
هستی
شب بی ستاره
شعر
زخم نهان
دختری از جنس کویر
فریاد سنتوریست
در هم پیچیده
روبوسی
متولد ماه مهر
ملکه ذهن
ابرای پاییزی
پرستوهای عاشق
باران پاییزی
نوشته های من
تو را من چشم در راهم
آبی
پرستوی افق
زندگی..نفرت.مرگ
هنوزم دوست دارم
عشق
وارونا
حرفای یه دختر غمگین
دادگاه عشق
ناز پری
شیرین ترین وبلاگ
آوای عشق
عمریست تنهایم و در تنهایی نیز تنهایم
دل به تو دادم
عشق اهوازی
پاییز
فقیه
پاییزان
خروس بی محل
یادم باشد زنده ام
i love you
دکتر جکول
بی بهانه با تو ماندن
ساده دل
خدای من تو هستی
دختر دوست داشتنی
حرفهای من و ما
بهانه ها
شرح پریشانی....غم پنهانی
دختر آسمانی تنها
با همیم تا آخرش
ایوار
یار مهدی
دردهای من و ما
نشان عشق
بی تو مهتاب شبی
قلب شکسته
متولد ماه عقرب
راز قلم
خاکستر پروانه
عطش زار
عشق و زندگی دوباره
تلاش معکوس
اینک از حال به آینده پلی باید زد
پرواز رهگذر
حرف چاه
....بهتره به قلبامون دروغ نگیم
آزاد از قید عشق
فرشته خیال
از نفس افتاده
همیشه در قلب منی
شبانه ها و عاشقانه ها
آسمان سنگ فرش نا تمام
میلاد0511
من از مصاحبت با آفتاب می آیم کجاست سایه؟
درد مشترک
دل دیوانه
تو در قلب منی...تو در وجود منی...
آرش (من از یادها رفته ام !)
دکتر شیطون
زبون درازی
مژده
سعیده
دل نوشته صورتی
ستاره های سیاه
عشق یعنی زندگی
مبین
بیا برگرد به خونه
گمشده در خطوط
(رویای لبخند)به نام تکسوار آسمونها
نارکند
نارسیس
کنج دنج
کوچه عشق
مثل زندگی
تپولک و جی جی
یا صاحب العصر و الزمان
دختری عاشق
دفترچه یادداشت

|| لوگوی دوستان من ||













|| اوقات شرعی ||


|| مطالب بایگانی شده || شهریور85
مهر 85
آبان85
آذر 85
دی 85
بهمن 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
پاییز 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386

|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
وداع
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(دوشنبه 85/7/24 ساعت 4:10 عصر)

من شکسته شدم

و او رفت

بی آ نکه اعتنایی بکند .

مثل تکه شیشه ای در پای اش فرو خواهم رفت...

مهرانا



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

...
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(شنبه 85/7/22 ساعت 12:36 عصر)

سلام دوست من

دلم می خواست بهت بگم تولدت مبارک ...

اما دیر شده ...

خیلی هم دیر شده ..

مدتیه حضورم تو وبلاگ کمرنگه ..

زندگی بازی های زیادی داره که من الان در حاله دست و پنجه نرم کردن با اون هستم .

امیدوارم تو و بقیه دوستان این غیبت منو ببخشید ..

روزی برسه که دیگه این جوری بی خبر نرم ...

خیلی خسته ام  خسته و غمگین

خسته از این زندگی بی مفهوم

خسته از نامردمی دنیا ...

خسته ام ...

مهرانا



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

تولد
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(چهارشنبه 85/7/12 ساعت 3:54 عصر)

مرا کسی نساخت، خدا ساخت، نه آنچنان که کسی می خواست، که من کسی نداشتم ،کسم خدا بود ،

کس بی کسان ؛او بود که مرا ساخت ،آنچنان که خودش می خواست. من یک گل بی صاحب بودم.

از روح خود در آن دمید و بر روی خاک و در زیر آفتاب تنها رهایم کرد .مرا به خودم واگذاشت و

گذاشت تا ببیند چقدر انسانم! چقدر با عملم از روح خداییم به درستی امانت داری می کنم !چقدر .......!

امروز سالگرد تولد منه طبق معمول همه آدما اینجور وقتا باید خوشحال باشم اما نیستم !

با خودم فکر می کنم حالا که بیست و اندی سال از عمرم میگذره چقدر مثل یک انسان واقعی رفتار کردم ؟

آیا وظیفه ام رو انجام دادم؟ چقدر به هم نوعم کمک کردم ؟

بچه که بودم با جشن تولد شاد بودم اما سن که میره بالاتر مسولیتم میره بالاتر. حالا از خودم می پرسم

چقدر از مسولیتی که داشتم تونستم انجام بدم؟ شاید در بعضی اتوموبیل ها دیدین سرعت از یه حده خاصی

که بالا میره سیستم هشدار میده و زنگ به صدا درمیاد ؛بعضی وقتا می گم ای کاش یه زنگ خاص بود کهوقتی

 از راه انسان بودن خارج می شم یا وقتی به خواب غفلت میرم بهم هشدار بده !!

شاید خنده دار باشه بچه که بودم آرزو داشتم بزرگ شم الان که به این سن رسیدم گاهی دلم می خواد

به دوران سرخوشیه بچگی برگردم دورانی که هیچ مشکلی نمی تونست خنده رو ازم بگیره.

 من از دنیا گله دارم از زندگی گله دارم یه گمشده دارم !گمشده من آرامشه که زندگی ازم گرفته .

شایدم مسبب این کار من و عمل من باشه . گفتم که می خوام به دوران بچگی برگردم اما این یه خیاله!

 فکرش رو که می کنم می بینم زندگی یه جور جنگه.باید جنگید و خود را با شرایط وفق داد تنها در اینصورته

 که می تونم موفق باشم و در کنارش باید هدف مناسبی هم داشته باشم .

 به نظر شما راهی جز این وجود داره؟                                                   مهرداد



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها

بهترین دوست من
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(جمعه 85/7/7 ساعت 10:48 عصر)

این روزا خیلی ها از دوست حرف می زنن از دوست داشتن.من هم می خوام از دوستم بگم.بهترین دوستم.

البته همین ابتدا بگم که گفتن از اون و توصیفش بصورتی که در شان اون باشه سخته نه محاله.

دوست من بهترین و مهربونترین دلسوز ترین و وفادارترین دوست دنیاست.هر زمان که بهش نیاز دارم پیش منه.

هر وقت خواستم به حرفام گوش میده.هرمشکلی دارم می تونم بهش بگم.اینطورنیست که فقط در زمینه ی خاصی کمک کنه

 اون در تمام موارد یاری گره.هروقت تو عالم دوستی خطایی کردم اون گذشت کرده.دوستای دیگه وقتی خطایی میکنم

ازم رو برمی گردونن ولی اون راه رو به من نشون میده و یادم میده که چطور جبران کنم.گاهـی چیزی ازش می خوام انجام نمیده 

من بهش بد و بیـراه مـی گم بعد از مدتی می فهمم که به نفع من بوده که انجام نداده و افسوس مـی خورم که چرا بی معرفتی  کردم.

اون رو ناراحت کردم ولی بازم به فکر منه .آخه اون مثل دیگران نیست از آینده خبر داره.......


من با هر زبونی می تونم با اون حرف بزنم اون زبان خاصی نداره.چرا ! زبان اون زبان دل.........

اون واسم راهنما فرستـاده تا  رسم عشق و دوستـی رو یاد بگیرم و بهش نزدیکتــر بشم. من پشت ســر هم مرتکب اشتباه میشم

اما اون مهربونتر میشه.خودش گفته چند برابر از یه مادر مهربونتره اصلا عاطفه ی مادری نشانه ی کوچکی از محبت اونه.

خب چطور میشه که مادر آدم خطاهاش رو ببخشه ولی اون نبخشه؟آخه کجای دنیا دیدین که یه معشوقه خودش راه

و رسم عاشقی رو به عاشقش نشون بده؟و خودش هم بابت این عشق پاداش بده آیا این عالی نیست؟ گاهی بهم سختی

میده تا بهش نزدیکتر شم دلسوز منه.....اگر با من نبودش هیچ میلی  .....  چرا ظرف مرا بشکست لیلی.

گاهی وقتا ازش چیزی نمی خوام و خطری متوجه منه بدون اینکه بدونم کمکم میکنه.به نظر شما چه دوستی بهتر ازاون ؛

میشه پیدا کرد؟در برابر همه ی خوبیهاش هیچی نمی خواد جز اینکه باورش کنم اینکه ایمان بیارم مهربونتر از اون نیست

اینکـه بهش اعتماد کنم .خودش گفتـه به من اعتماد کن محـاله که بد ببینی . به مناسبتهای مختلف من رو می بخشه و

بهم هدیه میده پادش میده.من فکر میکنم این مناسبتها بهانست تا اون عشقش رو به من نشون بده که من  چشمای بستم

رو باز کنم.گفتم به بهانه های مختلف هدیه میده  جشن می گیره واسم مهمانی میده.

الان یکی از اون وقتاست.ماه رمضان.چه تقارن زیبایی مهر و رمضان.با وجود دوستم همیشه مهر در کنار منه همیشه مهر ماه.

راستش فکر میکنم مهر و رمضان و شب قدر و... بهانست اون می خواد عشقش رو نشون بده اون 1000 قدم میاد جلو که شاید من یک قدم به طرفش برم.

بیاید بهش نزدیک شیم باهش حرف بزنیـم مخصوصا الان که جشن دوستی برقراره .البته باید بگم که اون اینقدر خوبه که

حرف زدن با اون نیازبه زبون  خاصی مثل عربی نداره حتی نیاز به دین خاصی هم نداره و زمان خاصی هم نداره اما بعضی

وقتا جشن میگیره مثل الان.جشن آشتی.بیاید باهاش آشتی کنیم اون عاشق ما آدماست بیاید باورش کنیم.اون وقتی یکی

 مثل من رو که از همه بیشتر خطا کردم می پذ یره حتما شما رو می پذیره.

سلام بر رمضان سلام بر مهر.من مطمئن هستم حتی همین حرفهارم اون یادم داده اون افتخار داده ازش بگم و امیدوارم من رو ببخشه

که زبانم قاصر و قلمم در وصفش کند بوده و هست.در آخر می خوام از زبان یکی از دوستاش چیزی بگم که اتفاقا روز 8 مهر بزرگداشت اونه .

حضرت مولانا رو میگم. مولوی چقدر زیبا میگه.............

                                 تو گل بدی و دل شدی جاهل بدی عاقل شدی........ آن کاو کشیدت اینچنین آن سو کشاندت آنچنان

                                                                         مهرداد



نظرات دیگران ( ) عاشقانه ها